داروگ
( خوانش و تحليل شعر (( داروگ )) نيما )
چكيده :
شعر نيما در واقع نوع نگاه تازه اي او به هستي و انسان است . شعر او از ذهنيت كلّي به جرئي نگري متمايل مي شود . به همين دليل به لحاظ تحول در نوع نگاه ، شكل ظاهري شعر هم دستخوش تغييراتي مي گردد . در شعر داروگ ، شاعر از عناصر طبيعي در شكل دهي شعر سود مي جويد و فرم و شكل شعر تابع يك پيوند ارگانيك در كنش شعري است . شعر داروگ را نمي توان متعلق به يك دوره تاريخي خاص دانست . گستره ي نگاه شاعر به گونه اي همه جانبه به هستي است اما لحن شعر ، صميمي توأم با اضطراب و نگراني است و همراه با انسجام در موسيقي به كمك آرايه هاي تشبيه شكل مي پذيرد . شعر نيما خوانش ها و تحيل هاي گوناگوني پذيرفته است و ما سعي مي كنيم به اندازه ي توان به خوانش آن بپردازيم .
كليد واژه ها :
نيما ، فرم و شكل شعر ، طبيعت و واقعيت هاي اجتماعي ، تاويل پذيري ، سمبل و نماد
داروگ :
1- خشك آمد كشتگاه من
2- در جوار كشت همسايه
3- گرچه مي گويد : (( مي گريند روي ساحل نزديك ))
4- سوگواران در ميان سوگواران
5- قاصد روزان ابري . داروگ ! كي مي رسد باران ؟
6- بر بساطي كه بساطي نيست
7- در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آن نشاطي نيست
8- و جدار دنده هاي ني به ديوار اطاقم دارد از خشكيش
9- چون دل ياران كه در هجران ياران
10- قاصد روزان ابري . داروگ ! كي مي رسد باران ؟
تحول اساسي را كه نيما در شعر فارسي ايجاد كرد ، بايد در نوع نگاه او به هستي و انسان دانست . او با نگرش و ديد تازه ، چشم انداز ديگري را بر شعر فارسي گشود .
شعر ، از ذهنيت كلي گرايي و ادبيات كلاسيك ، به نوعي جز گرايي متمايل شد . و به لحاظ تحول در نوع نگاه و نگرش شكل صوري شعر نيز ، دستخوش تغييراتي شد ، شعر جايگاه راستين خود را پيدا كرد ، و فاصله اي كه قرن ها بين شعر و شاعر وجود داشت . از ميان رفت و هر دو در اين فرآيند ، به گونه اي شگفت يگانه شدند . در اين نوشتار قصد داريم كه به خوانش و تحليل شعر (( داروگ )) نيما بپردازيم .
شعر (( داروگ )) را مي توان به دو بند (( پاره )) تقسيم كرد . نخست ، سطرهاي 1 تا 5 و بند دوم ، سطرهاي 6 تا 10 را در بر مي گيرد . در نگاه آغازين ، شاعر با بكارگيري واژه هايي چون (( كشتگاه )) ، (( ساحل )) ، (( ابر )) ، (( داروگ )) ، (( كومه )) . و ... محيط و موقعيت مكاني و زيستي خود را به تصوير مي كشد و به نوعي با طبيعت ارتباط دروني برقرار مي كند . شاعر از عناصر طبيعت پيرامون خود در جهت شكل دهي و ساخت به شعر ، سود مي جويد بدين گونه كه همه عناصر ، در ارتباط با هم و در يك پيوند ارگانيك در كنش شعري ، دست به دست هم مي دهند ، تا فرم و شكل شعر را بسازند . همزمان با كنش خوانش پي مي بريم كه واژه ها علاوه بر اين كه ما به ازاء مادي دارند ، از معنايي كه بر دوش مي كشند ، پا فراتر مي گذارند و جنبه ي نمادين پيدا مي كنند . در نتيجه منجر به تاويل پذيري شعر مي شوند . بدين گونه كه خواننده به وسيله ي نمادهاي برگرفته از طبيعت به مسايل و واقعيت هاي اجتماعي مي رسد . شاعر با بكارگيري واژه هايي همچون (( كشتگاه )) ، ((ساحل )) ، (( داروگ )) و ... تصوير نمادين را از واقعه يا حادثه اي ارائه مي دهد . اگر چه چنين تصويري شايد بيشتر انتزاعي و ذهني باشد . اما مي توان به مصاديق احتمالي آن شعر دست يافت . كنش شعري با بياني گفتاري و بر پايه ي بياني مكالمه اي پيش مي رود . بدون هيچ گونه تعقيد و پيچيدگي شعر به نوعي پيراستگي نظام مند مي رسد اما همين سادگي ، عمق و ژرفاي شعر را بيشتر دامن مي زند .
شاعر به گونه اي طبيعي ، از قافيه سود مي جويد ، كه خواننده در هنگام خوانش ، حتي متوجه به كارگيري قافيه نمي شود و هيچ تصنعي در اين كار نمي بيند . در واقع قافيه جزء ذات شعر مي شود . و با ديگر عناصر شعري پيوند مي خورد . به عنوان نمونه : (( بر بساطي كه بساط نيست / در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آن نشاطي نيست )) . نيما در اين شعر ، با ديدي اجتماعي توام با رويكردي نمادين به اشياء و هستي مي نگرد و با استفاده از عناصر طبعيت و ارائه ي تصوير سازي از آن موقعيت اجتماعي جامعه ي خود را نشان مي دهد . در نگاه اول ، مي توان شاعر را به عنوان راوي شعر در نظر گرفت ، كه كشتگاهش در كنار كشت همسايه خشك شده است ، و در انتظار باران است ، اما رواي مي تواند هر شخصي باشد من ، تو ، او و همه انسان هايي كه در اين جهان زندگي مي كنند ، در بند نخست ، در سطر (1 ) و ( 2 ) ( خشك آمد كشتگاه من / در جوار كشت همسايه ) . كشتگاه مي تواند نماد دروني شاعر و يا جامعه ي شاعر باشد . درون شاعر كه دچار ياس و سياهي است و جامعه ي شاعر كه در عقب ماندگي و تيرگي و خشكسالي به سر مي برد . كشت ( همسايه ) بعضي با رويكردي سياسي ، كشور شوروي سابق را در نظر گرفته اند 1. كه در آن انقلاب صورت گرفته ، و به پيشرفت هايي دست يافته است . امّا مي توان با ديدي فراتر به آن نگريست ، و همسايه را به طور كلي ، هر جايي كه نشان از وضعيت بهتري از وضعيت نابسامان جامعه ي شاعر دارد ، دانست . البته بايد در نظر داشت كه شعر را نمي توان به يك دوره ي تاريخي خاص محدودكرد هر چند كه بعضي اين شعر را به يك واقعه ي تاريخي خاص تقليل داده اند ، اما گستره ي نگاه شاعر وسيع تر از آن است و شاعر به گونه اي همه جانبه به هستي مي نگرد . (( منِ )) نيما در اينجا (( من )) شخصي نيست . بلكه به (( ما )) تبديل مي شود با وجود اين كه از ( كشتگاه من ) مي گويد اما اين كشتگاه جامعه است و نيما خود جزیي از اين جامعه است . تغييرات و جا به جايي عناصر نحوي در اين شعر ، برجستگي معنايي خاصي به شعر مي بخشد . در سطر نخست (( خشك آمد كشتگاه من )) با نوعي آشنايي زدايي فعل (( آمد )) را به جاي(( شد )) بكار برده است .
(( به كار بردن آمدن به جاي شدن با توجه به معناي قاموسي آمدن كه سویه ای فعال در مقابل خصوصيت انفعالي شدن دارد . مي تواند اشاره اي به فراگيري و ويرانگري و خشكي داشته باشد . »2
به كار بردن (( خشك آمدن )) در آغاز سطر بيانگر اهميتي است كه در ذهن شاعر دارد . كه نوعي برجستگي معنايي به وجود مي آورد در سطر ( 1 ) و ( 2 )كشتگاه من و كشت همسايه ، در تقابل قرار مي گيرد . از يك سو به كشتگاه شاعر توجه داريم كه خشك است .و از ديگر سوي به كشتگاه همسايه كه در جوار آن است هيچ فرآيند توصيفي درباره ي كشت همسايه در متن صورت نپذيرفته است . اما همين تقابل كه با نوعي ايجاز همراه است سرسبزي كشت همسايه را در مقابل خشكي كشتگاه شاعر به خوبي نشان مي دهد .
هم حروفي (( ش و ك )) در سطرهاي 1 و 2 ، خشكي و شكستگي را تداعي مي كنند ، در سطر 3 و 4 گرچه مي گويند (( مي گريند روي ساحل نزديك / سوگواران در ميان سوگواران )) به كمك فرآيند فعلي (( مي گويند )) كه در واقع بيانگر شك شاعر است به بيان گزاره اي مي پردازد كه شايد مي خواهند شاعر را بدان متقاعد كنند . اما شاعر با ديد ترديد به آن مي نگرد . گوينده ي فعل به روشني مشخص نيست اما مي توان حكومت استبداد يا كساني را در نظر گرفت كه به هر نوع تغيير و انقلابي در كشور باور ندارند و شايد اصلاً به آن اعتقادي ندارند . مي گويند كه انسان هايي كه در كشور همسايه هستند ، وضع نامناسب و پريشان و سوگوارانه اي دارند .
در سطرهاي ( 3 ) و ( 4 ) هم حروفي ( گ . ر . ي ) و آمدن دو واژه مي گويند ، و مي گريند در كنار هم ، نوعي انسجام موسيقيايي توام با القاي فرآيند معنايي خاص ، به شعر بخشيده اند در سطر 5 به مصراع حياتي شعر كه پايان بندي شعر مي باشد مي رسيم (( قاصد روزاي ابري ، داروگ ! كي مي رسد باران ؟ )) كه در پوشش جمله اي پرسشي بيان شده است ، شاعر با مخاطب قرار دادن (( داروگ )) بار معنايي ديگري را به آن بخشيده و با كلمه ي پرسشي (( كسي )) اين انتظار را شدت مي بخشد و موكد مي كند در اين سطر با بكار بردن واژه ي (( روزان )) نوعي هنجار شكني و آشنايي زدايي در كاربرد نشانه ي جمع صورت مي پذيرد . و همين واژه روزان در محور همنشيني ، با باران قرار مي گيرد و به مصوت هاي بلند ( ا ) حسرت شاعر كه توام با آه و افسوس است را نيز به گونه اي تداعي كي كند در هيمن جا شاعر ، به اعتقاد مردم مازندران توجه دارد كه معتقدند اگر داروگ ( قورباغه ي درختي ) بخواند ، باران مي آيد در واقع داروگ خود سمبل و نماد كسي است كه خبر از باران و روشتي براي شاعر بياورد .
لحن شاعر ، لحني صميمي اما توام با نگراني و اضطراب است زيرا انتظار ، هميشه با نگراني و دلهره همراه بوده است . همچنين انتظار ، اميد به آينده را نيز در خود دارد . بند اول كه با پايان بندی زيبايي به آخر مي رسد خود شعري مستقل می باشد . اما گويا شاعر هنوز نتوانسته است ذهنيت شاعري و دغدغه ي دروني خود را به مخاطب برساند ، بنابراين به ادامه ي شعر مي پردازد و در واقع بند دوم گسترش يافته بند اول مي باشد .
هر دو بند ، پايان بندي يكساني دارند و عناصر هر دو بند مي توانند به جاي يكديگر بنشينند. كشتگاه من ، كومه ، بساط و اتاق يك شبكه واژگاني و همچنين كشت همسايه و ساحل نزديك شبكه ي ديگري از واژگان را در ارتباط با هم تشكيل مي دهند .
مي رسيم به بند دوم ،مانند بند اول از ( 5 ) سطر تشكيل شده است . در اين بند ( پاره ) شاعر به توصيف ويراني و نابساماني زندگي و جامعه خود مي پردازد . در سطر ( 1 ) بند دوم (( بر بساطي كه بساطي نيست )) شاعر به كمك آرايه ي متناقض نما ( پارادوكس ) عمق و شدت اين نابساماني و ويراني جامعه ي خود را به نحوي موثر نشان مي دهد . در سطر بعدي (( در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آن نشاطي نيست )) شاعر يأس و اندوهي كه بر وجود خود و تاريكي و سياهي اي كه بر جامعه سايه انداخته نشان مي دهد . در سطر ( 8 ) و ( 9 ) (( و جدار دنده هاي ني به ديوار اتاقم دارد از خشكيش مي تركد / چون دل ياران كه در هجران ياران )) شاعر با بكارگيري حرف ( و ) در سطر ( 8 ) آن ويراني و وحدت معنايي را به گونه اي انسجام يافته نشان مي دهد . و بدين گونه حروف ( و ) بين سطرهاي ( 7 ) و ( 8 ) ارتباط معنايي برقرار مي كنند . با آوردن (( جدار دنده هاي ني )) براي اتاق ، علاوه بر ما به ازاي مادي ، درون شاعر را نشان مي دهد .
همچنين با آوردن فعل (( مي تركد )) صداي شكستن به خوبي از آن شنيده مي شود . علاوه بر اين شاعر با آوردن فعل مي تركد از آرايه اي استخدام استفاده كرده است . تركيدن جدار دنده های ني به يك معنا به كار رفته و تركيدن (( شكستن )) دل به معناي ديگر به كار رفته است . در سطر ( 9 ) شاعر اين ويراني را به كمك آرايه ي تشبيه با نوعي بيان صميمي و سرشار از اندوه مؤكّد مي كند . در دو سطر آخر نيز انسجام موسيقيايي خاصي وجود دارد . واژه هاي باران كه دوبار تكرار شده در كنار هجران و در سطر بعد همراه با واژه هاي روزان و باران به گونه اي دلپذير شعر را مترنم ساخته است و كورسويي از اميد و روشني را در پايان شعر به جريان انداخته است .
سطر آخر شعر كه در آخر بند اول نيز تكرار شده ، بيانگر انتظار هميشه ي شاعر است . هر چند كه درون شاعر را سراسر سياهي و غم فراگرفته و جامعه رو به ويراني است اما شاعر هموز منتظر خبر دهنده اي است كه مژده روزهاي روشن و اميد بخش را به او بدهد . در فرجام اين نوشتار مي توان فرآيند معنايي شعر را اين گونه بيان كرد كه (( در اين شعر ، شاعر عصر سياه حكومت استبداد را در جامعه ي خويش تصوير مي كند و نشان مي دهد كه چشم به راه آينده اي روشن ايستاده است . او منتظر است . منتظر باراني كه سياهي را بشويد و زندگي سبز و شكوفايي را به همراه آورد . »3
این وبلاگ جهت ارتباط بیشتر با فرهیختگان و اندیشمندان این مرز و بوم دانش خیز طراحی شده است وطرح نکات و موضوعات مختلف بنا بر "جز این است و غیر از این نیست " نمی باشد .خواهشمند است پیشنهادها و نظرات گرانقدر خود را در راستای بهبود روند اموزش دریغ نفرمایید. در ضمن هر گونه تبادل اطلاعات از این وبلاگ جهت پیشبرد و تسهیل اهداف آموزشی آزاد است.