نیما
به نام خدا
چکیده:
نویسنده در این مقاله به این نتیجه رسیده است که از ویژگی های عمدۀ شعر نیما، هماهنگی بین فضای زندگی انسان با طبیعت است. وبر خلاف دیگر شاعران طبیعت گرای قبل از او، رویکرد شاعر نیز به طبیعت در شعر، رویکردی تأویلی ونمادین است ؛ به طوری که همۀ عوامل وعناصر طبیعت در شعر نیما در خدمت منا سبات تلخ اجتمایی – سیاسی حاکم بر عصر اوست.
شعر نیما با طبیعت وفرهنگ مردم عجین گردیده است وریشه در تجربه های فردی ورابطه تنگاتنگ با محیط ومردم دارد. انسان در شعر نیما « همه مکانی » و« همه زمانی » است. تجربۀ نیما فقط آموزش نظری نیست بلکه از تجربه های زندگی ملموس سرچشمه می گیرد. تیپ های انسانی در شعر نیما ناشی از حضور او در محیط وروابط انسانی می باشد.
کلید واژگان: نیما ، شعر نو ، طبیعت ، پدیده های طبیعی ، تیپ های انسانی ، تجربه های زندگی
مقدّمه:
علی اسفندیاری در یوش – دهکده ای از توابع نور مازندران – در خانواده ای اربابی به دنیا آمد. در دبیرستان فرانسوی سن لویی در تهران درس خواند . نظام وفا معلّم ادبیّات او را به شعر وشاعری کشا ند. نیما مردی باسواد بود وعلاوه بر فرانسه با عربی وعلوم حوزوی آشنا بود. از شاعران فرانسه به استفان مالارمه واز شاعران ایران به نظامی علاقه داشت . جایی می نویسد : « من خودم یکی از طرفداران پا بر جای ادبیّات قدیم فارسی وعربی هستم. سرگرمی من با آنها است » .او برای خود نام نیما یوشیسج را برگزید. نیما نام یکی از سرداران قدیم طبرستان بود . یوشیج به معنی منسوب به یوش است . نیما مدّتی در شهر های مختلف گیلان وما زندران معّلم ادبیّات بود وعروض وقافیه وبدیع تدریس می کرد. امّا بیشتر عمر خود را در خانه گذراند وکارِ خانه با او بود . مدّتی هم وارد عالم سیاست شد وزمان کوتاهی هم به زندان افتاد . نیما مرد روستایی بود وبه قول جلال آل احمد تا آخر عمر خصلت روستایی خود را حفظ کرد . در یکی از اشعار اولّیه خود می گوید:
من از آن دونان شهرستا نیم خاطر پر در د کوهستانیم
ودر یکی از آخرین شعر هایش می گوید:
از پس پنجا هی و اندی زعمر نعره بر می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی چادری و گو سفندی و سگی( نیما،594،1375)
نیما مردی آزاده ومنزوی بود . خانه ای در کوچۀ اسدی تجریش داشت وبا جلال آل احمد همسا یه بود وضع نسبتاً مرفهی داشت از او یک فرزند باقی ماند . دکتر خا نلری پسر خالۀ او بود ونیما ظاهراً اسم ناتل را برای او برگزید. در زمستان 1338 به یوش رفت وسینه پهلو کرد او را به تهران آوردند امّا تاب نیاورد ودر گذشت . جسد او را چند سال پیش به زادگا هش یوش منتقل کردند.
اهمیّت نیما در شعر فارسی معاصر
اهمیّت نیما به خاطر اسلوب نوینی است که در شعر فارسی ایجاد کرده است . دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی می نویسد که: « تغییر در سبک گاهی با تغییر در فرم وصورت وقالب ا ست وگاهی در محتوا ی شعر» . (شفیعی کدکنی، 1372: 22 )
امّا نیما از معدود شاعرانی است که هم در صورت وهم در معنی شعر تغییرات بنیادی ایجاد کرده است. او در این هر دو زمینه نظریات خاصی داشت ولذا اشعار کسانی که ظاهراً به سبک او شعر می گفتند نمی پسندید. در مورد وزن وقافیه هم نظزیات خاصی دارد که در اشعار خود او هم نمی توان مصادیق روشنی برای آن ها یافت جالب این است که بسیاری از ادبا شعر او را فاقد وزن وغیر عروضی می پنداشتند. حال آن که تمام اشعار او عروضی است . نیما شاید پر ماجرا ترین شاعر ادبیّات فارسی باشد . در بارۀ او چه در زمان حیاتش وچه بعد از مرگ ، مطالب ضد ونقیص ، فراوانی نوشته شده است. خود او در این باره می گوید:
از شعرم خلقی به هم آمیخته ام خوب وبدشان به هم در آمیخته ام
خود گوشه گرفته ام تما شا را کاب در خوابگه مورچگان ریخته ام ( نیما،558:1375)
نیما زندگی شاعرانۀ صادقانه ای داشت ، تا آخر عمر به شعرش می اندیشیدو عجیب این است که با کمال اطمینان آیند ه را که حق به او می دهد پیش بینی می کرد . در نامۀ اوّل حرفهای همسایه می نویسد : « می بینی هنگامی را که تو سال هاست مرده ای وجوانی که هنوز نطفه اش بسته نشده ، سال ها بعد در گوشه ای نشسته ، از تو می نویسد » ( طاهباز،23:1369) اکثر اشعار نیما تمثیلی ا ست یعنی مشتمل بر حکایتی ا ست که دو معنی ظاهری وبا طنی دارد . مانند پادشاه فتح ، ققنوس ، مرغ آمین ، شعر های آخر عمر او کوتاه است که همه زیبا ومتعالی است وفرم مورد قبول یافته وآن ها را باید مبیّن سبک کامل نیما قلمداد کرد،سمبلیک وغمگین است.وفضا ومحیط شمال ایران را نشان می دهد.ودر اعماق آنها درد توده های مردمی را می توان حس کرد.تمثیلی بودن اشعار نیما به حدی طبیعی است که می توان آن ها را در معنای غیر تمثیلی هم فهمید .خلاصه نیما مانند شاعران قدیم تمثیل پرداز است یعنی اهل روایت داستانی است ، تمثیلات او سیاسی واجتماعی ا ست واکثر روایات ساخته وپرداخته خودش است . وگاهی از داستان های جدید و مردمی استفاده می کند.
تجربه در شعر نیما
« در هر حال نوک خاری هستم که طبیعت مرا برای چشم های علیل ونابینا تهیّه کرده است.....» ( نیما، 106:1351) نیما خا طر پر درد کوهستان است از همان سال های آغازین تجربه های شعر وشاعری ، چشم انداز های طبیعی وبومی در اشعارش حضوری گسترده وملموس دارند، مثنوی « رنگ پریده ، خون سرد » ومنظومۀ « افسانه» که زاییدۀ عشقی نافر جام در زندگی نیماست ، در واقع نقطۀ شروع دلداگی وسر سپردگی نیما به طبیعت است :
در شب تیره ، دیوانه ای کاو دل به رنگی گریزان سپرده
در درّۀ سرد وخلوت نشسته همچو ساقۀ گیاهی فشرده
می کند داستانی غم آور (نیما ، 38:1375)
همدلی وهم زیستی صمیمانۀ نیما با طبیعت تا جایی است که حتی میز تحریرش را سنگ های کنار رود خانه ها می داند ( ثروت ، 83:1377) و تا واپسین لحظات عمرش نیز سخت به دنبال یک زندگی ساده وبا صفا در دل طبیعت ا ست :
از پس پنجا هی و اندی زعمر نعره بر می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی چادری و گو سفندی و سگی( نیما،594،1375)
به عقیده نیما « هیچ حسنی برای شعر وشاعر بالاتر از آن نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند ومعنی را به طور ساده جلوه دهد .» ( نیما،100:1351) از این رو کشف بیشتر طبیعت را برای پروراندن قریحۀ شاعری امری لازم وضروری می داند: « دانستن سنگی یک سنگ کافی نیست ، گاه باید در خود آن قرار گرفت وبا چشم درون آن به بیرون نگاه کرد به تو می گویم تا این ها نباشد ، هیچ چیز نیست» ( طاهباز ، 18:1369)واژه ها ، ترکیب ها وفرهنگ وا ژه های شعر نیما رنگ محلی دارند وحوادث وموضوعات سروده ایش برای وی ملموس وتجربه شده است . در شعر نیما به روشنی نوعی صداقت جغرافیای محل مشاهده می شود . در حوزۀ زبانی ، اصطلاحات محلی وخوی روستایی در سروده هایش بر جسته است وبیان گر آن است که شاعر محیط واجتماع را لمس کرده ودر منطقه آگاهانه زیسته است . مثلاً تَرَک بر داشتن وخشک شدن نی های کومۀ کوجک یاد آور حال دل یاران در هجران یاران است :
وجدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می تر کد
چون دل یاران که در هجران یار ان ( نیما ،504:1375)
فضای شعر یاد آور زندگی کشاورزی در شمال ایران است . کشتگاه با تو جه به محیط زندگی نیما همان شالیزار است که کومه ای نئین در کنار آن ساخته اند وکشت مدّتی است که آب نخورده است داروگ نوعی قورباغۀ درختی است که در روزهای ابری وبارانی بیرون می زند وچون بخواند نشان روز بارانی است .
احساس شب برای نیما تجربه ای فردی است ولی تجربۀ او به ما هم سرایت می کند وحتی نیما آن را تا جهان سوق می دهد :
هست شب یک شب دم کرده وخاک
رنگ رخ باخته است
هست شب هم چو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمی بیند اگر گم شده ای راهش را ( نیما ،511:1375)
این چنین شب ، شامل تمام نقاط جهان می شود . « گمشده ای راهش را » شامل تمام گو نه های انسانی می شود ؛ تجربه های نیما خواندنی نیست بلکه با هنرمندی آن را بر جسته کرده است . تا چهره های انسان را با تمام فراز و فرودش تر سیم کند . نیما از اصالت روستایی بودن خود یاری جسته تا صدای ماندگار خود را جاودان بسازد :
در درون تنگنا با کوره اش ، آهنگر فرتوت
دست او بر پتک
وبه فرمان عروقش دست
دائماً فریاد او این است ، فریاد تلاش او
کی به دست من
آهن من گرم خواهد شد
ومن او را نرم خواهم دید ؟
آهن سرسخت !
در زندگی عملی به دریا ، کوه وجنگل دلبستگی دا شت در شعرش این حالت دیده می شود . ورنگ محلی که محیط زیستش بوده همواره در ذهن وتخیلش تأثیر داشته از این رو از نواحی آن دیار ، کوه ها ، درّه ها ، چوپان وآتش ، سگ چوپان وآداب ورسوم و.......در شعر یاد کرده است :
تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیا هی را
وزان دل خستگا نت را ست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جا درّه ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلو فر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم . ( نیما ، 517:1375)
این شعری است عاطفی و بسیار مؤثر ودقیق ، با اندوهی ناب که بر گرفته از کوهستان های شمال ایران است . حتی درخت آنهم درختی نا آشنا وتازه است . تلاجن که اسم درختی جنگلی است می توان تصور کرد که شاعر در اواخر عمر تنها در یوش است ووقتی که غروب می شود وبه اندوه طبیعت می ا فزایدبه یاد عزیزی است هر چه سکون وسکوت طبیعت بیشتر می شود حضور یادی در او قویّ تر می گردد.
در شعر مجموعۀ گرگ صامت « گ» را به کار می برد وبا این کار می خواهد حا لت درّندگی گرگ را نشان بدهد وسپس آن حالت را به ا رباب پیوند می زند .انگار شاعر شکار گرگ وکمین کردنش را دیده ولمس کرده است :
به روی قلّه ها گرگ درّنده رمه را در کمین بنشسته باشد
شود گاهی عیان وگه خزنده به حیله چشم ها را بسته باشد
بدین سان بر سر ایوانش ا رباب چو گرگان در کمین سود باشد ( نیما،117:1375)
در شعر آی آدمهایش سمبل ها ، سمبل های طبیعی هستند یعنی عناصری که در طبیعت هست آن هم طبیعت شمال ایران وکوهستان یوش به کار برده ا ست . دریا که هستۀ تصویری این شعر است سمبل زندگی وحیات پر آشوب است که یک نفر در آن در حال غرق شدن است ومردم که در ساحل نجات نشسته اند اصلاً به او وغرق شدنش توجهّی ندارند :
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید !
نان به سفره ، جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده.......( نیما، 301:1375)
غریق خود نیما وهمفکران او وروشن فکران سیاسی هستند. ساحل، خانه ها وشهر های امن وخوش است . یا در شعر کار شب پا گویی شاعر شبی را با شب پا گذرانده است یا زمانی این کار را انجام داده است وی نیش پشّه را تجربه کرده است وچگونگی رماندن حرا میان را خوب می داند . او با زندگی وفقر گروهی ، آشنا است . این ها همه ، نشان حضور او ولمس موضوع در این عرصه است :
ماه می تابد ، رودست آرام
بر سر شاخه ی «او جا» « تیرنگ»
دم بیاویخته ، در خواب فرو رفته، ولی در « آیش»
« کار شب پا » نه هنوز است تمام
می دهد گاه به تاج
گاه می کوبد بر طبل به چوب ،
وندر آن تیرگی و.حشتزا
نه صدایی ست به جز این ، کز اوست
هول غالب ، همه چیزی مغلوب
می رمد سایه ای ، این است گراز ( همان ،412)
نیما طبیعت را گویی نرد بانی می داند برای رسیدن به واقعیت های تلخ وشیرین زندگی . نگاه او به عناصر طبیعی در شعر نگاهی پر معنی ونمادین و راز ناک است که اغلب با جلوه های بدیع وتازه ظاهر می گردد. نیما با جسارت تمام آن سنت دیرینه را شکست وبه قول سپری « چشم ها یش را شست وجور دیگر به اطرافش نگریست» وهر کدام از عناصر طبیعی در شعرش طعم وبوی واقعی خود را می دهند:
مانده از شب های دو را دور
بر مسیر خامش جنگل
سنگ چینی از اجاق خرد
اندرو خاکستر سردی ( همان ،453)
نگاه نیما به طبیعت اطراف خود در آثار غیر شعریش هم قابل توجه می باشد در نامه ای به همسرش عالیه خانم می نویسد:
« پرنده ها چطور هم جنسشان را انتخاب می کنند تا بدون این که پدر ومادر برایشان رأ ی بدهند..... ولی انسان خدا آن تقوی وشادی را نداده است که مثل پرنده زندگی کند بدبختانه ما انسان هستیم یعنی پرده ای بین طبیعت خاص ما واشیا کشیده شده است ونم خواهیم به دلخواه خودمان عادلانه پرواز کنیم من می خواهم پرواز کنم » ( نیما ، 12:1350)
افسانه شعری نیست که بتوان آن را جزو بهترین اشعار نیما بر گزید امّا به هر حال نیما بدین شعر به شهرت رسید وبه او شاعر افسانه می گفتند وافسانه منظوماه ای غنایی است در حال وهوایی نو وبا همۀ اطناب ها وتعقید هایی که دارد شعری تأثیر گذار است . در این شعر محیط کوهستان های شمال ایران وظاهراض روستای یوش را به تصویر می کشاند.زندگی دامداری ، کوچ های دامداران ، کوه ها وجنگل های آن جا ، درختان آن جا شب وروز آن جا به نحو مؤثری به تصویر کشیده شده استشعر از این لحاظ هم حال وهوای تازه ای دارد :
کوچ می کرد با ما قبیله ما شماله به کف در بر هم
کو ه ها پهلوانان خود سر سر بر افراشته روی در هم
گلّه ها همه رفته از پیش
تا دم صبح می سوخت آتش باد فرسوده می رفت ومی خواند
مثل این که در آن درّۀ تنگ عده ای رفته ، یک عده مانده
زیر دیوار ، از سرو وشمشاد (همان، 37)
شعر وی را از معدود شعر ها ی خوب نیما است که سمبولیک نیست وتصویری از فضای شبهای ساکت وخلوت وهمناک روستا ها وکوهستا ن های شمال ایران را مجسم می کند :
ری را صدا می اید امشب
از پشت «کاچ » که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم می کشاند ......
از پشت کاچ که آبگیر ومرداب مانندی است تصویر شبحی به نظر می رسد وگویا در آن جا کسی است که می گوید وی را ! امّا این صدا صدای آدمی نیست. ( همان، 505)
ودر پایان...
« ما نباید به این نکته درنگ کنیم که چون نیما در کوهستان پرورش یا فت طبیعت را نیز بیش از سایرین جان مایۀ کارش قرار داد واحیاناً زندگی آن را شناخت این مناسبت اجتماعی زمانه اش بود که طبیعت را به نوعی دیگر سوای آن چه که در شعر سنتی ما بود در یافت» ( تهرانی ، 33:2537) به همین دلیل است که نیما خود را در طبیعت در جایگاه یک در مان گری می بیند که در خدمت مردم وبه فکر ا لتیام دردهایش هست :
« در هر حال نوک خاری هستم که طبیعت مرا برای چشم های علیل ونا بینا تهیّه کرده است مقصود مهم من خدمتی است که دیگران به وا سطۀ ضعف فکر واحساس وانحراف از مشی سالمی که طبیعت بر ایشان تعیین کرده است ، از انجام آن گونه خدمت عاجزند» ( نیما، 106:1351) به این دلیل می ببینیم که او با پناه جستن به عناصر واجزای طبیعت در شعرش ، سعی دارد تا به دردها ورنج های زندگی فردی واجتماع متزلزل که در آن می زیست سرو سامانی بخشد . به عبارت دیگر طبیعت سنگ صبو.ری است که نیما با تکیه بر آن آلام درونیش را تسکین می دهد :
خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه
گر چه می گویند : « می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران»
قاصد رو.زان ابری داروگ کی می رسد باران ( نیما، 504: 1375)
نیما در صدد بوده است تا نگاه شاعر را نسبت به محیط وجامعه وجهانی که در آن به سر می برد نزدیک ونزدیک تر سازد به همین سبب شرایط واوضاع اجتماعی وسیاسی نابسامان وخفقان زایی که در عصر او حاکم بود به او آموخت که دیگر نمی توان چون گذشتۀ دور از همه بد بختی ها ونامردمی ها بر بلندای برج عاج تکیه زد ویا در ساحل سرد وآرام نشست وشاهد غرق شدن عدهّ ای در دریای تند وتیره وسنگین بود . ودر نتیجه همۀ عوامل وعناصر طبیت در شعر نیما در خدمت مناسبات اجتماعی زمانۀ اوست .شب مهتاب ، دریا ، جنگل ، پرنده ها و.......وهمچنین پدیده های بومی ومحلی مانند داروگ ، تیرنگ ، سیولیشه، وازناد، توکا.......که در اشعار نیما موج می زند همه وهمه بیانگر حقایق تلخ تاریخی اند که با زبانی نمادین و سمبلیک به مفاهیمی چون یأس وناامیدی شکست وپیروزی ، خفقانها ونابسامانی های اجتماعی وسیاسی عصر اشاره دارند واز همین روی است که نیما مایۀ اصلی شعرش را رنج می داند :
راست می باشد که کوه وزندگانی در دهستان
دلکش وزیبا ست
لیک روز ی می رسد
کادمی زاده نوایی نیستش
دلکشی های طبیعت
جز بلایی نیستش
ونخواهد بود درمان از پی رنجش ( نیما ،244:1375)
فهرست منابع ومآخذ
1-تهرانی ، خسرو، نوگرایی نیما یوشیج ، ج1 ، آذربایجان کتاب ، تهران ، 2537
2- ثروت،منصور، نظریه های ادبی نیما، چ1، تهران ، پویا، 1377
3- شفیعی کد کنی ، محمد رضا ، تازیانه های سلوک ، چ1 ، آگاه ، تهران ، 1372
4- طاهباز ، سیروس ، برگزیدۀ آثار به انضمام یاد داشتهای نیما ، چ1 ، بزرگمهر ، تهران ، 1369
5- ---------- ، در بارۀ شعر وشاعری ، دفتر های زمانه ، تهران ، 1368
6-------------- ، مجموعۀ کامل اشعار نیما ، چ2، آگآه ، تهران ، 1375
7- یوشیج ، نیما ، نامه های نیما به همسرش ، چ1 ، نگاه ، تهران ، 1350
8- ------------ ، ارزش احساسات پوپنج مقاله در شعر ونمایش ، چ2 ، گوتنبرگ ، تهران ، 1351
این وبلاگ جهت ارتباط بیشتر با فرهیختگان و اندیشمندان این مرز و بوم دانش خیز طراحی شده است وطرح نکات و موضوعات مختلف بنا بر "جز این است و غیر از این نیست " نمی باشد .خواهشمند است پیشنهادها و نظرات گرانقدر خود را در راستای بهبود روند اموزش دریغ نفرمایید. در ضمن هر گونه تبادل اطلاعات از این وبلاگ جهت پیشبرد و تسهیل اهداف آموزشی آزاد است.